برای دیدن تمام مطالب به ادامه مطلب بروید
زندگینامه شاعران ایران:
سعدی:
سعدي در نظاميه بغداد تحصيل كرد. دانشجويان دانشگاه نظاميه عبارت بودند از مفسران، محدثان، وعاظ، حكام و مذكران.
شيخ پس از اتمام تحصيل به سير و سياحت پرداخت و در مجالس، وعظ مي گفت و مردم را به سوي دين و اخلاق هدايت مي كرد.
جوک خنده دار جدید و باحال
” خـــــــر نشو الاغ ”
اوج نصحیت پسرا
به دوستم می گم کیف پولت چقدر قشنگه
می گه چرم مشهد عموم از آلمان برام آورده!
**** جوک خنده دار جدید ****
به منظور صفا و عشق و حالی!
سفر رفتیم یک شهر شمالی
هوای شهر ما آلوده بود و
هوای شهر آن ها بود عالی!
پتو و سفره را برداشت مادر
پدر هم توی دستش بود قالی
لب دریا رسیدیم و نشستیم
به سختی جور شد یک جای خالی!
نشد یک خانه یا ویلا بگیریم!
( دلیلش نیست اصلا ضعف مالی!)
دو ساعت بعد داداش بزرگم
خرید از سوپری پاچین و بالی!
من و داداش دیگر هم در این حین
به فکر گوجه بودیم و زغالی!
بگویم با شما چیزی که دیدم
نباشد حرف من هرگز خیالی
عزیزی بر سر خود روسری داشت!
یکی هم داشت یک مقدار شالی!
به پای عده ای شلوارکِ شیک!
وَ طرحش گل گلی یا خال خالی!
یکی قلیان لیمو می کشید و
یکی دنبال طعم پرتقالی!
صدای ضبط ماشینی بلند و
گروهی هم شده حالی به حالی!
وَ دریا بود تیره از کثیفی!
وَ ساحل هم شبیه آشغالی!
تمام نرخ ها چندین برابر
به طوری که مُخم کرد اتصالی!
ولی با این همه از بهر سوغات
خریدم یک عدد ظرف سفالی
یقین دارم حسابی سود کرده
به جز آلوچه ای، مَرد بلالی!
خیابان در خیابان بود خودرو
چه ایرانی، چه چینی، چه نپالی!!
به جان مادرم دریا ندیدم
ز فرط جمعیت در آن حوالی.
"امیرحسین خوشحال"
آفرین جان آفرین پاک را آنکه جان بخشید و ایمان خاک را
عرش را بر آب بنیاد او نهاد خاکیان را عمر بر باد او نهاد
آسمان را در زبر دستی نهاد خاک را در غایت پستی بداشت
آن یکی را جنبش مادام داد وان دگر را دایما آرام داد
آسمان چون خیمه ای بر پای کرد بی ستون کرد و زمینش جای کرد
عطار پس از حمد و ستایش خداوند، درباره آفرینش هستی، پیامبران و معجزه های آنها، آفرینش
آدمی و نعماتی که خداوند به آدمی بخشیده صحبت می کند.
خاک ما گِل کرد در چل بامداد بعد از آن جان را درو آرام داد
جان چو در تن رفت و تن زو زنده شد عقل دادش تا بدو بیننده شد
عقل را چون داد بینایی گرفت علم دادش تا شناسایی گرفت
حکمت او بر نهد بار همه وای عجب! او خود نگه دار همه
پس از آن به ما یادآوری می کند که هیچگاه نمی توانیم ذات حق را درک کنیم و با تمام علم و آگاهی
از درک این موضوع عاجزیم.
ای دریغا هیچ کس را نیست تاب دیده ها کور و جهان پر آفتاب
گر ببینی این خرد را گم کنی جمله او بینی و خود را گم کنی
ای ز پیداییِ خود بس نا پدید جمله عالم تو و کس نا پدید
جان نهان در جسم و تو در جان نهان ای نهان اندر نهان ای جان جان
ای خرد سرگشته درگاه تو عقل را سر رشته گم در راه تو
جمله عالم به تو بینم عیان وز تو در عالم نمی بینم نشان
هر کسی از تو نشانی داد باز خود نشان نیست از تو ای دانای راز
آنگاه به ما می گوید که سعی کن ابتدا خود را بشناسی، چرا که با شناخت خود به شناخت او
می رسی و سعی کن که به نیستی برسی تا بتوانی هستی او را درک کنی.
آنچه گویی و آنچه دانی آن تویی خویش را بشناس صد چندان تویی
تو بدو بشناس او را نه به خود راه ازو خیزد بدو نه از خرد
واصفان را وصف او در خورد نیست لایق هر مرد و هر نامرد نیست
ذره ذره در دو گیتی فهم توست هرچه دانی نه خداست، آن فهم توست
و سپس راه کمال و رسیدن به او را نشان می دهد:
تو مباش اصلا کمال این است و بس تو، ز تو، گم شو، وصال این است و بس
تو درو گم شو حلولی این بود هرچه این نبود فضولی این بود
در یکی رو وز دویی یک سوی باش یک دل و یک قبله و یک روی باش
ای خلیفه زاده بی معرفت با پدر، در معرفت، شو هم صفت
هر که را خوش نیست دل در درده تو خوش مبادش زان که نیست او مرد تو
ذره ای دردم ده ای درمان من زانکه بی دردت بمیرد جانِ من
کفر کافر را و دین دیندار را ذره ای دردت دل عطار را
خلق ترسد از تو من ترسم ز خود کز تو نیکو دیده ام از خویش بد
هرکه در کوی تو دولت یار شد در تو گم گشت و ز خود بیزار شد
لعلت از شهد و شکر نیکوتر است
رویت از شمس و قمر نیکوتر است
خادم زلف تو عنبر لایق است
هندوی رویت بصر نیکوتر است
حلقههای زلف سرگردانت را
سر ز پا و پا ز سر نیکوتر است
از مفرحها دل بیمار را
از لب تو گلشکر نیکوتر است
بوسهای را میدهم جانی به تو
کار با تو سر به سر نیکوتر است
رستهٔ دندانت در بازار حسن
استخوانی از گهر نیکوتر است
هیچ بازاری چنان رسته ندید
زانکه هریک زان دگر نیکوتر است
عارضت کازرده گردد از نظر
هر زمانی در نظر نیکوتر است
چون کسی را بر میانت دست نیست
دست با تو در کمر نیکوتر است
چون لب لعلت نمک دارد بسی
گر خورم چیزی جگر نیکوتر است
کار رویم تا به تو رو کردهام
دور از رویت ز زر نیکوتر است
گر دل عطار شد زیر و زبر
دل ز تو زیر و زبر نیکوتر است
کسایی مروزی :
در آثار شاعران سدهی سوم و چهارم هجری، شهید بلخی و همینطور رودکی سمرقندی که با لقب «پدر شعر فارسی» شناخته شده، بیتها و اشارههای ستایشآمیزی دربارهی امام علی (ع) دیده میشود. با این حال، شعری که کسایی مروزی، شاعر قرن چهارم یا پنجم، دربارهی امام علی (ع) سروده، از نخستین شعرهایی است که در آن به شکل مفصل به ستایش این امام معصوم پرداخته شده است:
مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر
بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد
جز شیر خداوند جهان، حیدر کرار؟
این دین هدی را به مثل دایرهای دان
پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار
علم همه عالم به علی داد پیمبر
چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار
فردوسی توسی :
فردوسی توسی نیز در آغاز «شاهنامه»ی خود، بیتهایی را در ستایش امیرالمۆمنین (ع) سروده است:
که من شهر علمم علیم در است
درست این سخن قول پیغمبر است
گواهی دهم کاین سخنها از اوست
تو گویی دو گوشم پرآواز اوست
...
منم بندهی اهل بیت نبی
ستایندهی خاک پای وصی
حکیم این جهان را چو دریا نهاد
برانگیخته موج ازو تندباد
چو هفتاد کشتی برو ساخته
همه بادبانها برافراخته
یکی پهن کشتی بسان عروس
بیاراسته همچو چشم خروس
محمد بدو اندرون با علی
همان اهل بیت نبی و ولی
خردمند کز دور دریا بدید
کرانه نه پیدا و بن ناپدید
بدانست کو موج خواهد زدن
کس از غرق بیرون نخواهد شدن
به دل گفت اگر با نبی و وصی
شوم غرقه دارم دو یار صفی
همانا که باشد مرا دستگیر
خداوند تاج و لوا و سریر
خداوند جوی می و انگبین
همان چشمهی شیر و ماء معین
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای
ابوسعید ابوالخیر :
ابوسعید ابوالخیر، عارف و شاعر ایرانی هم که در سدههای چهارم و پنجم زیسته، رباعیهایی از سر ارادت، خطاب به امام علی (ع) سروده است. یکی از این رباعیها:
ای حیدر شهسوار وقت مددست
ای زبدهی هشت و چار وقت مددست
من عاجزم از جهان و دشمن بسیار
ای صاحب ذوالفقار وقت مددست
ناصرخسرو قبادیانی :
ناصر خسرو قبادیانی، شاعر قرن پنجم، قصیدهای در مخالفت با مداحی صاحبان قدرت از جانب شاعرانی چون عنصری، دارد:
پسنده است با زهد عمار و بوذر
کند مدح محمود مر عنصری را؟
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی در لفظ دری را
این شاعر اسماعیلیمذهب، در قصیدهی دیگری با اشاره به واقعهی غدیر، سروده است:
بنگر که خلق را به که داد و چگونه گفت
روزی که خطبه کرد نبی بر سر غدیر
دست علی گرفت و بدو داد جای خویش
گر دست او گرفت تو جز دست او مگیر
عطار نیشابوری :
شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، شاعر و عارف سدههای ششم و هفتم، هم دربارهی حضرت علی (ع) شعرهایی سروده که در یکی از آنها آمده است:
ای پسر تو بینشانی از علی
عین و یا و لام دانی از علی
تو ز عشق جان خویشی بیقرار
و او نشسته تا کند صد جان نثار
مولانا جلالالدین محمد بلخی :
مولانا جلالالدین محمد بلخی، شاعر و عارف قرن هفتم، در شعرهای بسیاری، اخلاص و سایر خصایل امام اول شیعیان را ستوده و از جمله در دفتر اول « مثنوی معنوی» خود، سروده است:
ای علی که جمله عقل و دیدهای
شمّهای واگو از آنچه دیدهای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست
زآنکه بی شمشیر کشتن کار اوست
...
راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس از سوءالقضا حسنالقضا
حافظ شیرازی و دیگران :
گفته میشود حافظ شیرازی نیز در بیت پایانی غزلی با مطلع «طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف/ گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف»، به امیرالمۆمنین علی (ع) اشاره میکند:
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقهی رهت شود همت شحنهی نجف
پس از به قدرت رسیدن پادشاهان شیعهمذهب صفویه، محتشم کاشانی با تشویق و حمایت این پادشاهان، به مدح و ثنای اهل بیت (ع) پرداخت. محتشم شعرهایی هم در مدح امام علی (ع) سروده، اما بیشتر به مرثیهسرایی برای امام حسین (ع) مشهور است.
ابراز ارادت یا اشاره به شخصیت والای اولین امام شیعیان در آثار شاعرانی چون نظامی گنجوی، سعدی شیرازی، سنایی غزنوی، ابن یمین فریومدی، اهلی شیرازی، وحشی بافقی، صائب تبریزی، هاتف اصفهانی، شاه نعمتالله ولی، ابن حسام خوسفی، باذل مشهدی و بسیاری از دیگر شاعران دیده شده است. این در حالی است که تا پیش از عصر صفویه، همواره حاکمانی غیرشیعه و اغلب ضدشیعه بر ایران حکمرانی کردهاند.
در دوران حکومت پادشاهان غیرشیعه، شعر سرودن در رثای اهل بیت (ع)، نه تنها برای شاعران، پاداشی در پی نداشت، بلکه حتا در مواردی موجب محروم شدن آنها از امکانات معمول میشد.
شهریار و شاعران معاصر :
در دوران معاصر نیز شاعران بسیاری به ستایش امیرالمۆمنین (ع) پرداختهاند. مشهورترین شعر در مدح امام علی (ع)، «علی ای همای رحمت» سرودهی محمدحسین شهریار است. بخشهایی از این غزل:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهی هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمهی بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانهی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بهجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
شهریار شعرهای دیگری نیز در مدح و ثنای حضرت علی (ع) سروده است. سیدعلی موسوی گرمارودی هم یکی از دهها شاعری است که در زمانهی ما به ستایش امیرالمۆمنین (ع) پرداختهاند. شعر «در سایهسار نخل ولایت» از سرودههای اوست که بخشهایی از آن در پی میآید:
خجسته باد نام خداوند، نیکوترین آفریدگاران که تو را آفرید از تو در شگفت هم نمیتوانم بود که دیدن بزرگیت را، چشم کوچک من بسنده نیست: مور، چه میداند که بر دیوارهی اهرام میگذرد یا بر خشتی خام ... پیش از تو، هیچ اقیانوس را نمیشناختم که عمود بر زمین بایستد پیش از تو، هیچ خدایی را ندیده بودم که پایافزاری وصلهدار به پا کند، و مَشکی کهنه بر دوش کشد و بردگان را برادر باشد
حکایت سیمرغ منطق الطیر عطار نیشابوری :
ابتدای کار سیمرغ ای عجب
جلوهگر بگذشت بر چین نیم شب
در میان چین فتاد از وی پری
لاجرم پر شورشد هر کشوری
هر کسی نقشی از آن پر برگرفت
هرک دید آن نقش کاری درگرفت
آن پر اکنون در نگارستان چینست
اطلبو العلم و لو بالصین ازینست
گر نگشتی نقش پر او عیان
این همه غوغا نبودی در جهان
این همه آثار صنع از فر اوست
جمله انمودار نقش پر اوست
چون نه سر پیداست وصفش رانه بن
نیست لایق بیش ازین گفتن سخن
هرک اکنون از شما مرد رهید
سر به راه آرید و پا اندرنهید
جملهٔ مرغان شدند آن جایگاه
بیقرار از عزت آن پادشاه
شوق او در جان ایشان کار کرد
هر یکی بی صبری بسیار کرد
عزم ره کردند و در پیش آمدند
عاشق او دشمن خویش آمدند
لیک چون ره بس دراز و دور بود
هرکسی از رفتنش رنجور بود
گرچه ره را بود هر یک کار ساز
هر یکی عذری دگر گفتند باز